تاکسی شکلاتی

تاکسی شکلاتی

چند وقت پیش می خواستم برم سمت قزوین برای ترخیص ماشین،آزادی سوار یه تاکسی پراید سبز رنگ شدم خوابِ خواب بودم.

۴-۳ تا مسافر بودیم همزمان نشستیم تو ماشین، تا نشستیم یهو راننده برگشت عقب بهم شکلات تعارف کرد ،نگاش کردم گفتم مرسی ممنون، گفت بردار نخور، گفتم باشه برداشتم.

به همه تعارف کرد بعد گفت نون و پنیر رو داشبورده، چایی هم هست، لیوانم به اندازه هست، واسه کی بریزم؟

همه داشتیم همو نگاه می‌کردیم گفتیم نه مرسی، بعد گفت چایی نمی خورید آب میوه هست یه چیزه دیگه هم گفت که واسه ناهارِ ولی بخواید الان میارم از صندوق، پولی نیست همش مجانیه.

بعد دوباره همه گفتیم نه مرسی، نفری یه دفترچه خیلی بزرگ بهمون نشون داد، گفت اینا رو میبینی اینا همش خاطراتِ مسافرایی که میان، صد و چند هزار یادداشت توشه.

بعد گفتم واسه چیه؟ گفت اسمِ تاکسیم تاکسی شکلاتی‌ه نگاه کن اونجارو (اشاره کرد به یه ورق روزنامه ای که گلاسه مانند به دستگیره‌ی داخل ماشین آویزون بود ) دیدمش یه مصاحبه با همشهری بود فک کنم، عکساش رو گذاشته بود.

گفت این بارِ اولم نیست که، ۱۱-۱۲ ساله اینکارو می‌کنم، هر کی میاد تو ماشینم شکلات میدم بهش، صبح‌ها صبحونه داریم، ظهرها ناهار، بعدش عصرونه.(یادم نیست شام رو گفت یا نه)

جالب بود، کلا ۱۰ دقیقه تو ماشینش بیشتر نبودم ولی بکوب همه داشتیم حرف می‌زدیم.

گفت باید محبت کنیم به هم، باید خوشرویی کنیم، وقتی من خوشرویی کنم خدا هم راضی میشه – طرز فکر دوست داشتنیی داشت. :)

این مطلب رو نوشتم که بگم هنوزم هستند کسایی که محبت کنند بی هیچ چشم داشتی. :)

  • پی نوشت : ظاهرا برای ثبت در کتاب گینس داره تلاش می کنه.

تیکه ای از مصاحبه ی تاکسی شکلاتی با روزنامه ی ایران:

تاکسی شکلاتی
مسافر هنوز معنای این همه لطف و مهربانی را درک نکرده بود و وقتی علت را پرسید راننده گفت: «شما الآن سوار تاکسی شکلاتی» هستید.
این اسم را یکی از مسافران روی تاکسی‌ام گذاشت. از سال ۱۳۷۸ وقتی این شغل را برای خود برگزیدم دیدم که من ساعت‌های طولانی عمرم را در محله‌های این شهر بزرگ سپری می‌کنم.

مجتبی میرخوند چگینی، راننده تاکسی ۳۹ ساله گرچه با خاطره‌نویسی مسافرانش سعی داشت خاطرات را در ذهن روزگار ماندگارتر کند اما خوب می‌دانست که
یک هزار و ۲۹۲ دفترچه خاطرات بهانه است و او همه خاطرات یکصد و ۱۲ هزار مسافرش را در ذهن ثبت کرده است.
برخی از خاطراتش مثل تابلویی ماندگار بر دیوار ذهنش نقش بسته و او را گاه و بی‌گاه به آن روز که پیرمردی تنها را سوار کرد می‌برد. در آن روز پیرمرد پس از سوار شدن به راننده گفت «من پول ندارم» او وقتی این جمله را گفت انتظار داشت راننده رفتاری دیگر با او داشته باشد اما ناگهان راننده جوان بسته‌ای شکلات به‌دست گرفت و گفت پدرجان آبمیوه هم میل دارید. پیرمرد که حسابی جاخورده بود، شکلات را برداشت نفس راحتی کشید و گفت «خداوند به تو خیر عطا کند.» در کل مسیر سعی کرد با پیرمرد با خوشرویی رفتار کند و او را بخنداند و بقیه مسافران را نیز با خود همراه کرد و همگی برای شادی پیرمرد تلاش کردند.
وقتی روز در حال به پایان رسیدن بود و راننده قصد داشت هر چه سریع‌تر به خانه‌اش بازگردد ناگهان آخرین مسافر روبه او کرد و گفت: اگر من هم به شما پول ندهم زن و بچه‌ات خرج زندگی‌شان را چه می‌کنند. راننده باز هم لبخند زد و گفت «خداوند روزی من، همسرم و فرزندم را می‌رساند.» سپس بسته شکلات را رو به مسافر گرفت و دوباره مسافر با تعجب پرسید: «روزی چند بسته شکلات می‌خرید؟ آیا این کار برای شما به صرفه است؟ راننده جوان دوباره لبخندی زد و گفت: روزی ۴ بسته شکلات و چند آبمیوه می‌خرم و آن را در کمال میل و رغبت میان مسافرانم تقسیم می‌کنم چون معتقدم مسافران به محض ورود به خودرویم خلقشان شاد شده و کامشان شیرین می‌شود و شیرینی لبخند را بیشتر احساس می‌کنند.

روزی یکی از مسافرانم برایم نوشته بود من امروز خیلی گرسنه بودم و با خوردن این شکلات احساس بهتری دارم و خداوند خیر و برکت به زندگی‌ات دهد.» من کاملاً باور دارم، کمک کردن به دیگران و محبت کردن به آنها حتی با یک شکلات ناچیز روزی‌ام را حلال‌تر و زندگی‌ام را پربرکت‌تر می‌کند و امیدوارم سال‌های سال به این کار ادامه دهم.»
هدیه مسافر
مسافر که تحت‌تأثیر حرف‌های راننده جوان قرار گرفته بود وقتی به در خانه‌اش رسید گفت چند لحظه صبر کن کاری با تو دارم و مدتی بعد او با شرینی و شربت پیش راننده جوان رفت پاکت‌نامه‌ای به او داد و گفت: خسته نباشید خواهش می‌کنم این پاکت نامه را باز نکن و قول بده آن را در خانه‌ات باز می‌کنی.» مرد وقتی به خانه رسید در اوج ناباوری متوجه شد مسافر
۱۶ چک ۵۰ هزار تومانی در آن گذاشته است و در نامه‌ای نوشته این رزق و روزی زن و فرزند تو است.

این مطلب رو به اشتراک بگذارید :

32 thoughts on “تاکسی شکلاتی

  1. سلام
    من امروز بطور اتفاقی سوار این تاکسی شکلاتی شدم خیلی برام جالب بود .خدا همچین انسانهایی را حفظ کند

  2. منم بعد از این که اینو خووندم اولش باورم نشد .تصمیم گرفتم برم با چشمای خودم ببینم . خنده هاش واقعا از ته دل بود.

  3. سلام.
    من امروز سوار این تاکسی شدم واقعا برام جالب بود. کاش روزی شود که همه مثل تاکسی شکلاتی شویم.

  4. درود برهمه
    من امروز سوار این تاکسی شدم روی هر چهار تا درش نوشته با لبخند وارد شوید هرچهار نفرمون اولین بار بود که سوار این تاکسی می شدیم و هیچکدوم همدیگر رو نمی شناختیم ساعت حدود نه صبح بود اول دستکش یکبار مصرف داد نفر جلویی گفت لقمه بگیر برای دوستانی که عقب نشستند نون سنگک تازه خشخاشی با پنیر ضمنا گفت که چایی شیرین و تلخ هردوش هست. خیلی جالب بود ضمنا همینطور یه ریز یا اشعار زیبا می خوند یا جملات زیبا می گفت جالب تر اینکه تماس چشمی اش از توی آینه با عقبی ها برقرار بود و سعی می کرد به همه توجه کنه . اگه کسی به موبایلمون زنگ می زد می گفت بهش سلام برسون و این دوتا شکلات رو براش نگهدار. توی ترافیک شیشه رو پائیین می آورد و به ماشین بغل دستی یه مشت شکلات می داد می گفت بین بقیه توی ماشین پخش کن و می گفت از مشکلات فقط یه میم حذف کنید می شه شکلات اصلا تا توپخونه نفهمیدیم چطور گذشت ولی توجه کنید که موقع ورود به تاکسی سلام علیک گرمی بین مسافرا برقرار نبود اما موقع خدافظی خیلی گرم باهم خدافظی کردیم و برای هم روز خوبی رو آرزو کردیم
    حتی اگه برای ثبت در گینس باشه و حتی اگه در بدبینانه ترین تحلیل: نوعی روش هوش مندانه برای کسب درآمد و شهرت باشه بازهم باید گفت یک شهروند خوش قریحه و خوش فکر در یک رده شغلی پائین در هر مسیر حد اقل چهار انسان شاد به سطح جامعه تحویل می ده بطوریکه بسیاری از جلسات مشاوره و روان درمانی با هزینه های بالا چنین نتیجه ای نمی ده ضمنا در این وانفسای نوع دوستی و اخلاق بشکلی موثر فرهنگ سازی می کنه البته رفتار ایشون بلحاظ رفتار شناسی مقداری مداخله جویانه است و از افراد صراحتا می خواد که بعضی کارها رو انجام ندهند یا بعضی کارها رو انجام بدهند اما در فرهنگ ما این رهیافت با اعتماد به نفس و شناخت بالایی که آقای چگینی داشت پذیرفته است اگرچه تغییر اندک آن با احترام بیشتری برای مخاطب می تواند همراه باشد
    خلاقیت این فرد در طراحی یک محیط تعاملی و شادی افزا مثال زدنی است.

  5. سلام دوستان… داستان تاکسی شکلاتی وقتی شنیدم خیلی تعجب کردم!!!!!!! ای کاش تاکسی ها و مینی بوس های تو کیش هم اخلاقشون مثل تاکسی شکلاتی بشه … نه که به خاطره ۱۰۰ {صد تومان} با مسافرا بحث کنند . ای کاش شعبه های تاکسی شکلاتی همه جای ایران زیاد بشه { به خصوص در کیش} … کاش همه ی مردم ایران طرز فکره راننده تاکسی شکلاتی داشتن. by

  6. با سلام به همه فارسی زبانان..
    من تا حالا سوار این تاکسی نشدم ولی از اینجا به این انسان ارزشی و دوست داشتنی که در این دنیای ماشینی ما این گونه حرکت های متعالی رو در پیش گرفته و خسته نباشید میگه واقعا ما هم دلم خوشه که شغلی داریم من مهندس مکانیک و یک کار دولتی هم دارم واقعا کارت درست

  7. من چند روز پیش سوار تاکسی شکلاتی شدم ای کاش هممون مثل تاکسی شکلاتی باشیم… یعنی میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  8. lمن امروز اتفاقی سوار این تاکسی شدم جالب بود صبحانه اجباری حتما بایست می خوردی و خیلی انرژی بخش بود و اول صبح روحیه داد امیدوارم موفق باشند…

  9. با عرض سلام و خسته نباشید
    من امروز عصر سوار تاکسی شما شدم به مقصد آزادی و شما به من شکلات دادید و گفتید که تاکسی شکلاتی هستید و صحبت های شما در تاکسی خیلی مثبت و دلنشین بود
    ببخشید از این که در دفتر یاد داشت شما چیزی ننوشتم و در عوض نظرم را در وب سایتتون گذاشتم
    و برای بچه هایم که تعریف کردم خیلی براشون جالب و باور نکردنی بود و خیلی دوست دارند که روزی مسافر تاکسی شکلاتی آ قای چگینی شوند تا میم مشکلاتشو نو بردارندو شکلات کنند
    ایده شما بسیار تحسین بر انگیز است به امید پیشرفت روز افزون شما در این حیطه
    خسته نباشید خداوند یار و یاورتان
    ۱۳۹۱٫۰۱٫۱۹

    1. سلام دوست عزیز
      این سایت ربطی به راننده ی تاکسی شکلاتی ندارد درواقع ایشون سایتی ندارند
      ولی اگر خودشون سرچ کنند تاکسی شکلاتی اولین جایی که رجوع میکنند این سایت هست و نظرات شما را میخونند
      ممنون از نظر

  10. من امروز صبح سوار تاکسی شکلاتی شدم … چقد خوب که صبح آدم اینجوری شروع بشه …خیلی عالی بود.
    از خدا برای شما آقا مجتبی بهترین هارو آرزو می کنم !

  11. کارشون حف نداره. منم امروز سوار تاکسی ایشون شدم.
    باید ازشون تشکر کرد به خاطر این کار زیباشون.

  12. کارراننده تاکسی شکلاتی محشره وقابل تقدیر ، تقلید وتکرار وکار شما بابک حبیبی هم (صاحب این وبلاگ ) تحسین برانگیز ، چرا که مردمی بودن را اشاعه میدهید . برقرار باشید راننده ، وبلاگ نویس وهمه کسانی اینگونه عمل میکنند وبا مهر واحترام به همه

    1. مرسی مهدی جان،کمترین کاری که میتونم به کنم همینه که خوبی های اطرافم را با فونت دُرشت نشون بدم.ممنونم ازت

  13. من امروز سوار این تاکسی شدم واقعا چه انسان خوبی .چه فکر و عقاید خوبی .من که اول باورم نمی شد ولی مرسی
    ازت که روزمو ساختی.

  14. امروز تو اوج گرما سوار تاکسی ایشون شدم. واقعا این همه حوصله و خوش خلقی باور کردنی نیست.
    امیدوارم هرجا که هستن خدا قدم به قدم همراهشون باشه.


  15. درود بر سرور بزرگ بزرگوار «مجتبا میرخوند چگینی»، و همه ی هم میهنان گرامی و ارجمند!
    من، تا هم اکنون، این خوشبختی رو نداشتم که این بزرگوار، این سرور ِ آزاده و سرفراز رو ببینم و به دیدارشون دست پیدا کنم و با ایشون آشنا بشم و از ایشون آموزه ی نیکی و بزرگی و آدم بودن یاد بگیرم؛
    امروز به گونه ی ناگهانی (پیشامدی)، برای نخستین بار، در جایی، گفتاری درباره ی ایشون خوندم،
    زبونم بند اومده بود و اشک تو چشمام رو پر کرده بود، چی میتونستم بگم؟ چی می تونم بگم؟
    همه مون باید از این آدم وارسته و بزرگ و آزاده و بزرگوار و مهربان، یاد بگیریم که:
    آدم باشیم، آزاده باشیم، و مهربان؛
    بهشون درود می فرستم و ازشون سپاس گزارم،
    امیدوارم که خودشون و خانواده ی گرامیشون، هر کجای این دنیا که باشن، همواره و همیشه،
    تندرست و آزاد و سرفراز و شاد و پیروز و کامیاب باشن …

  16. سلام منم تو میدون ازادی سوار ماشینش شدم تا خواستم سوار شم گفت که این جارو بخون بعد سوار شو.منم خندیدمو سوار شدم.بعد کلی حوالپرسی کردو از خودش گفت و شکلات تعارف کرد.موقع پیاده شدن ازم پول نگرفت چون سرباز بودم.و گفت که از سربازو سالمندان و معلولها و ……. پول نمیگیره بعدشم ازم خواست که منم به مردم کمک کنم.ایشالله همیشه موفق باشه و هیچ دری روش بسته نباشه

  17. سلام. من امروز تو این تاکسی بودم! اول متن شما رو خوندم نوشته بودین یادتون نیست شام رو گفت میده یا نه. ما (با دوستام بودم) ازش پرسیدیم. گفت نه فقط صبحانه و ناهار!
    خیلی آدم با صفایی بود. خیلی پاک بود. اگه همه آدما اینجوری بودن چی میشد!
    به نظرتون بهشت صفاش به محیطشه یا آدمایی که توشن؟ به این سوال فکر کنید، بعد میفهمید چرا دنیا دنیاس، بهشت نیست!

    موفق و موید باشید

  18. من دو بار سوار این تاکسی شدم واقعآ لذت بردم از برخورد و روحیه این مرد بزرگوار

  19. منم سوار این تاکسی شدم….واااااااااااااااااااای عالی بود….صبح کلی استرس داشتم واسه دانشگاه اما این اقا با اون نونو پنیری که مارو مهمون سفرش کرد یه خاطره ای عجیب،هیجان انگیزو با نشاط برام ساخت که هیچ وقت فراموش نمیکنم چقدر تفاوت داشتن میتونه چشمگیر باشه….مرسی اقا مجتبی..دمت گرم.

  20. امروز همسرم سوار ماشین آقای چکینی شده بود از تعریفهای ایشان ما هم لذت بردیم. مگر در این دنیای پر از غم و غصه این طور انسانهایی هم پیدا می شود. جاش تو بهشته چون دل انسانهارو شاد می کنی آقای چگینی

  21. منم چند روز سوار تاکسیشون شدم از صنعت تا رسالت. خیلی جالب بود. توی مجله ۴۰چراغ قبلا راجع بهش ونده بودم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز خودمم مسافرش باشم. خدا حفظشون کنه

  22. Man emruz savar in Mashin shodam va baram kheyli jaye taajob bud ke hanuz ensanhaye shad va razi az zendegi vojud darand, chera ke khodam az un daste adamam ke hamishe shokre khodaro mikonam va khoshhalam ke emruz ba aghaye Habibi ashna shodam. Aghaye habibi omidvaram hamishe hamantor ke khande bar labane digaran miavarid, hamishe shad va khande ru bashid. omidvaram betevanam dar in kar sharik basham…..

  23. Zemnan az un sheri ke darmorede kabeye khoda bud ham kheyli khosham umad….chon man ham bar in baavarm ke har kari koni dar delet va ghalbet kabei bar pa mishe….kabe dar make nist balke dar amale kheyre ensan be ham digar ast va bas…..

  24. سلام و خدا قوت به همه افرادی که با روی خوش ومهربانی با دیگران برخورد میکنند هماندد آقای چگنی راننده مهربان وخوشبرخورد تاکسی شکلاتی من و دخترم امروز عصر مسافر ایشان بودیم وواقعا لذت بردیم مخصوصا برای دختر ۷سالم خیلی تعجب آور بود که ایشون ازمون پرسید آبمیوه چی میل دارید. با کلی ممنون و تعارف و خواهش میکنم دخترم به من گفت مامان چطوری میخواد به من آبمیوه بده آقای چگنی وقتی متوجه شد که شاینا همش داره سئوال میپرسه گفت خیلی دلنشین و مهربان گفت این دختر گلم چیزی میخواد خانم تو رو خدا رودربیسی نکنید. منم گفتم براش خیلی جالبه که شم اینقدر مهربان هستین. بعد گفت آبمیوه با طعم پرتغال آناناس هلو و …. میل دارید شاینا گفت آناناس واز منم پرسیدن گفتم هلو بعد ایسان یه جای مناسب پارک کردن و ازماشین پیاده شدن بدای دخترم هم جذاب بود هم ناراحت شد که چرا عمو پیاده شدبه من گفت وای مامان غلط کردم گفتم آبمیوه میخوام عمو رفت برام بخره وقتی ایشان سوار شدن گفتند ببخشید طعمهایی که شما خواستید رو موجوددرصندوق عقب نداشتم.من هم خیلی تشکر کردم واز خدای منان برایشان طول عمر باعزت و تندرستی خودشون و خانوادشون خواستارم.وامیدوارم که همه مردم به خوشرویی و مهربانی و خوش برخوردی روی بیارن و لذت ببرن.

Comments are closed.